ارتباط محبت آمیز با خود

زندگی چالشی بی پایان است. چالش هایی که گاهی می توان وقوع آن ها را پیش بینی کرد و گاهی غیرمترقبه و غیر قابل پیش بینی هستند. همین طور برخورد افراد در مقابل این چالش ها، متفاوت است.

بعضی افراد به شدت به هم می ریزند و دچار اضطراب می شوند، اما عده ای هم با مدیریت می توانند اوضاع را سر و سامان دهند. درست است که مقدار و عمق چالش ها در زندگی افراد متفاوت است، اما کم یا زیاد بودن مشکلات، در نحوه برخورد و مدیریت اوضاع تأثیر چندانی ندارد. بلکه آنچه تأثیر گذار است، مهارت فرد در نحوه مواجهه با مشکلات و چالش هاست.

درسته؛ مهارت. مهارت های زندگی تأثیر چشمگیری در عمیق کردن کیفیت زندگی ما انسان ها دارند. در بین تمام مهارت ها، که همگی وجودشان در فرایند زندگی لازم است، یکی از مهم ترین آنها، مهارت مهربان بودن و دوست داشتن خود است، که زیاد درباره آن به وضوح و شفاف پرداخته نشده باشد.
وجود این مهارت، پیش آگهی قوی برای مشخص نمودن کیفیت زندگی فرد مخصوصاً از لحاظ روحی و روانی می تواند باشد. حالا در ادامه مقاله بیشتر متوجه این مسأله می شوید.
پس با این مقدمه وارد مقاله “ مهارت ارتباط محبت آمیز با خود ” می شویم.

مهارت ارتباط محبت آمیز با خود

 
انسان موجودی است که برای بقا و غنی کردن زندگی خودش در حال تلاش است. پس لازم است که در جهت همین غنی کردن و با کیفیت کردن زندگی، بدانیم که ارزیابی مان از اتفاقات و شرایط چگونه است، که در نهایت منجر به رشد و یادگیری مان شود.

اما ظاهراً روشی که اغلب افراد برای ارزیابی خود استفاده می کنند، بیشتر به جای این که باعث یادگیری شود، به سمت بیزاری از خویش می رود. اِنگار بعضی از افراد یاد گرفته اند که مدام در حال قضاوت خودشان باشند و به مرور زمان، این قضاوت ها که منجر به بیزاری از خود می شود، ناخودآگاه و ضمنی باعث می شود که فرد احساس کند که برای آنچه انجام داده است مستحق این رنج و عذاب می باشد.
در واقع به جای درس گرفتن از اشتباهات که دقیقاً نشان دهنده محدودیت ما بعنوان یک انسان است و آگاهی به آنها باعث رشد می شود، فرد گرفتار دورِ معیوب بیزاری و نامهربانی به خویش می شود.
حالا گاهی بعضی از افراد بابت اشتباهی هم که خود را بیرحمانه قضاوت کرده اند، درس می گیرند.

اما مهم است بدانیم که تحت تأثیر انرژی چه چیزی یا چیزهایی، درس عبرت گرفته ایم و می خواهیم تغییر کنیم. مثلاً تغییر می تواند بابت با کیفیت کردن زندگی خودم یا دیگران باشد یا نه، به دلیل انرژی احساسات فلج کننده ای مثل احساس گناه، شرم و …
می بینید لازم است چقدر ظریف و با احتیاط با خودمان رفتار کنیم و نتیجه حالِ خوب درونمان بستگی زیادی به طرز برخوردمان با خود دارد نه به عوامل بیرونی.
حتی این که بابت چه هدف یا احساساتی در پی تلاش، یادگیری و خواستار تغییر هستیم، در کیفیت زندگی و حال مان تأثیر دارد. پس اگر ما در ارزیابی رفتارمان به سمت احساس گناه یا سرزنش یا شرم… برویم و بابت اینها دست به تغییر بزنیم، به سمت بیزاری از خود رفته ایم و با خود نا مهربانانه رفتار کرده ایم.

بطور مثال؛ مادری را فرض کنید که در برخورد با رفتار کودکش، او را تنبیه کرده است، و بابت دور شدن از احساس گناهی که در وجودش ایجاد شده، سعی در جبران رفتارش دارد. حتی ممکن است ناآگاهانه محبت افراطی یا باج عاطفی هم به کودک، بابت خلاصی از احساسات فلج کننده خود بدهد. اینجا مادر تغییر رفتار می کند اما به چه بهایی!!!
او در زمینه تربیت و نحوه درست برخورد کردن با کودک هیچ دانش جدیدی جهت غنی کردن فرزند پروری خود بدست نمی آورد. تغییر صرفاً بابت فرار از احساس گناه است و این مادر به احتمال زیاد هر وقت به یاد این رفتار با کودکش هم بیفتد مجدد این احساس گناه را تجربه خواهد کرد و دوباره گرفتار بیزاری از خویش می شود و این دور معیوب ادامه پیدا خواهد کرد.

تأثیر بایدها و نبایدها در زندگی

شاید تا اینجای مقاله برایتان سوال شده باشد که چگونه این احساس گناه یا شرم بوجود می آیند؟
چکار کنیم که تغییر رفتارمان بابت این احساسات نباشد و دست از بیزاری از خویش برداریم و با خودمان مهربان تر باشیم؟
فکر می کنم دیگر وقت آن رسیده است که دست از بهانه ها بکشیم و قبول کنیم که هیچ چیز و هیچ کس نمی تواند باعث دگرگونی حال ما شود اِلا خودمان.

ما حتی با نهادینه کردن بعضی کلمات تحکم آمیز و دستوری در ذهن خود باعث شروع فرایند بیزاری از خود می شویم. مخصوصاً این که از آن کلمات در ارزیابی خود بسیار هم استفاده کنیم.

این کلمات آن قدر در بطن و عمق آگاهی ما فرو رفته اند که تصور می کنیم بدون آنها زندگی بسیار مشکل خواهد شد مثل کلمه ” باید “.
” من باید بهتر رفتار می کردم” یا “ من نباید آن کار را انجام می دادم“.

کلمه ” باید ” به این معنی است که حق انتخابی وجود ندارد و یک نوع درخواست دستوری و آمرانه به حساب می آید. حالا هر چقدر در درونم این نوع درخواست های دستوری بیشتر باشد طبیعتاً بیشتر به سمت بیزاری از خویش و کمالگرایی منفی و اضطراب بالا می رویم. انسان وقتی درخواست دستوری می شنود که حق انتخاب ندارد، تمایل به مقاومت دارد. چون یکی از نیازهای اساسی انسان که نیاز به استقلال و انتخاب است، تهدید می شود.

درخواست آمرانه و دستوری درونی هم، همین تأثیر را دارد و ناخودآگاه فردشروع به مقاومت می کند.

.

احتمالاً بارها افرادی را دیده اید که گفته اند: ” باید سیگار کشیدن را ترک کنم ” یا ” واقعاً باید برای اضافه وزنم کاری کنم”
این دسته از افراد به گفتن آنچه “باید” انجام دهند ادامه می دهند و به همان نسبت هم به مقاومت در برابر انجام آن نیز ادامه می دهند. چون قرار نیست انسان برده باشد، حالا چه برده بیرون از خود یا برده درون خود.

در هر دو صورت واکنش به دستور و احساس بردگی، مقاومت است. در نتیجه بهتر است خود را به جای مجبور کردن به سمت انتخاب کردن ببریم.

 


 

از مجبور کردن خودت بپرهیز

تا زمانی که ما نیازهایی که پشت ارزیابی مان هستند را نشناسیم و در جهت تحقق نیازمان عمل نکنیم، نمی توانیم رفتار مهربان با خود و درک و همدلی نسبت به خودمان داشته باشیم.

ما اگر در جهت نیازمان خود را ارزیابی کنیم در مواقعی که درست رفتار نکرده ایم، احتمال یادگیری و رشد از ارزیابی هایمان بیشتر می شود.

شاید برایتان سخت به نظر برسد. ولی همین که اراده کنید و آگاه شوید به این که “من لیاقت احترام به خود را دارم” کم کم و با تمرین در این مهارت زبده می شوید.
بطور مثال؛ ممکن است به خودتان این طور واکنش نشان دهید؛ ” دوباره خراب کاری کردی” ( این یک قضاوت اخلاقی است) . پس از این به بعد می توانیم قبل قضاوت، کمی توقف کنیم و از خودمان بپرسیم: کدام نیاز تحقق نیافته و برآورده نشده من در این قضاوت اخلاقی، ابراز شد؟ ( کدام نیاز تلاش می کند مرا متوجه خود کند)

اصلاً نترسید اگر بیش از یک نیاز در درون تان و جود داشت. این بار که به درون خود توجه می کنید ممکن است وقتی به دنبال نیازتان هستید، بجای احساس گناه یا شرم … احساسات دیگری مثل ناامیدی، دلتنگی، ترس، غم و… را تجربه کنید.
این احساسات بطور فطری در درون ما هستند تا منبع حرکت ما به سوی محبت به خود و تحقق آنچه نیاز داریم، باشند.

با ذکر یک مثال کاملاً برایتان شفاف می شود.
مدیر شرکتی را فرض کنید که کت و شلوار روشنی پوشیده و در یک کارگاه آموزشی مشغول سخنرانی است و باید بلافاصله از اینجا، به قرار بعدی خود در مکان دیگری برسد. بعد از پایان کارگاه، حضار به سمت اومی آیند تا سوالاتی بپرسند.
او در حین صحبت با افراد، روان نویسی که در دست داشت را بدون بستن درپوشش آن داخل جیب کتش گذاشت و یک مرتبه متوجه شد کت زیبایش جوهری شده، و شروع کرد بی رحمانه با خود برخورد کردن، ” که چقدر بی توجه هستی” ” کار احمقانه ای انجام دادی”.
بعد از چند دقیقه به خودش آمد و کمی تأمل کرد که چه نیازی پشت این ارزیابی از خودش با عنوان ” بی توجه و احمق” وجود دارد.در نهایت متوجه شد که کدام نیاز خود را نادیده گرفته بود؛
” عدم توجه نشان دادن به نیازهای خود در حالی که برای توجه به نیازهای دیگران عجله داشت “.
درست است او به نیازهای خودش توجه نمی کرد در حالی که برای نیازهای دیگران (مثل پاسخ به سوالات حضار یا مانع انتظار کشیدن فرد دیگر برای ملاقات بعدی) عجله دارد.

همین که آن قسمت از وجودش را لمس کرد با اشتیاق بیشتری به نیازهای خودش مرتبط شد. در همین لحظه احساساتش هم تغییر کردند. یعنی انقباض بدنش که به علت احساس خشم نسبت به خود پدید آمده بود، رها شد وغم خود را بابت لکه شدن کت جدیدش پذیرفت و متوجه شد که چقدر به نیازهای دیگران ارزش قائل بود در حالی که همزمان برای توجه به نیاز خود زمان کافی صرف نکرده بود( بستن در روان نویس). چون با عجله و بدون فکر گذاشتن روان نویس در جیب کت هم برای پاسخ دهی به نیازهای دیگران بود.

آنوقت بجای سرزنش، احساس محبت کردن در او نسبت به خودش ایجاد شد و توانست رفتار مهربانانه ای با خودش داشته باشد.

پس متوجه شدیم که ارزیابی آگاهانه لحظه به لحظه از خودمان، اگر مرتبط با نیازهایمان باشد، ما را به سمت محبت به خویش هدایت می کند نه بیزاری از خویش، و این کلید داشتن حال خوب درون است.

در مقاله بعد با ابعاد بیشتر مهربان بودن با خود و دور شدن ازاحساس بیزاری از خویش آشنا خواهید شد.

این مقاله را به اشتراک بگذارید

آخرین مقالات

معایب ازدواج سفید چیست
مقالات

معایب ازدواج سفید چیست

 در جلسات زوج درمانی و مشاوره قبل از ازدواج بارها پیش اومده که وقتی از زوج

ازدواج سفید چیست
مقالات

ازدواج سفید چیست

اینکه ازدواج سفید چیست و چه معایب و فایده ای دارد از موضوعات پر چالشِ

استرس قبل از ازدواج
مقالات

استرس قبل از ازدواج

بارها در بین مراجعینی که در پروسه ازدواج هستن و وارد جلسات مشاوره شدن، شاهد